
عوامل زمینه ساز گرایش فرد به اعتیاد در خانواده:
الف. کمبود محبت در خانواده: بسیاری از صاحب نظران در مسئله بزهکاری، کمبود محبت و ضعف عاطفی را ریشه اصلی جرم و انحراف دانسته اند. تحقیقی از غرب درباره بزهکاران نشان داده است که 91 درصد مجرمان در ارتباط با جرم به نحوی دچار مشکل عاطفی بوده اند.(عربیان، 1382) فرد در خانواده زمانی که نیازهای عاطفیاش برآورده نشود، مجبور میشود دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید. در این زمان است که گروهی از این موقعیت ها سوء استفاده میکنند و با ارتباط عاطفی دروغین افراد را به سوی انحراف میکشانند.
ب. افراط در محبّت: زیاده روی در محبت نیز خود مانند کمبود محبت اثر منفی بر تربیت فرزندان دارد، به نحوی که فرزند همیشه متکی به پدر و مادر میباشد و هیچ گاه احساس استقلال و بزرگمنشی نخواهد کرد. زمانی که چنین فردی وارد جامعه شود و در این موقعیت از محبت های پدر و مادر به دور باشد، احساس کینه و عقده جویی مینماید و برای جبران این مسئله دست به هر خلافی خواهد زد. (صفا، 1390)
ج. تبعیض بین فرزندان: این مسئله نیز یکی دیگر از مواردی است که فرد در خانواده احساس حقارت و حسادت می نماید. توجه نکردن به این امر خود میتواند زمینه اعتیاد در اعضای خانواده را ایجاد نماید.
د. محدود کردن فرزندان: همانگونه که آزادی بی حد و حصر منجر به گرایش فرد به انحرافات اجتماعی میشود، محدود بودن نیز میتواند عامل گرایش فرد به انحرافات اجتماعی باشد؛ زیرا از سویی، محدود بودن منجر به فعال شدن حس کنجکاوی فرد و از سوی دیگر، منجر به بروز مشکلات عاطفی میشود. کنترل بیش از حدّ فرزندان سبب میشود که فرد وابسته به کنترل خارجی (زور) باشد؛ یعنی تا زمانی که از طریق اعمال زور رفتارش تحت کنترل است دست به عمل منحرفانه نمیزند، اما به محض اینکه کنترل والدین ضعیف شود و یا والدین به دلیل اشتغالات فرصت کنترل را نداشته باشند، خود را رها مییابد و به رفتارهای انحراف آمیز روی میآورد؛ زیرا از کودکی حس کنترل درونی (وجدان) او خاموش بوده و همیشه به کنترل خارجی و احتمالا زور وابسته بودهاست. (صفا، 1390)
هـ. اعتیاد یکی از اعضای خانواده: افرادی که در خانوادههای معتاد زندگی میکنند، ترس و قبح معتاد شدن برایشان از بین رفته است و عادی شدن مصرف مواد در خانواده موجب سهولت گرایش دیگر اعضا به مصرف مواد مخدر میشود. اگر پدر و مادر در خانواده معتاد باشند اعتیاد آن ها از یک سو، کنترل و تسلط آن ها را بر فرزندان کاهش میدهد و از سوی دیگر، عامل انتقال این عادت به فرزندان میشود. البته گاهی اوقات برخی فرزندان به دلیل انزجار از رفتار پدر و مادر و عبرت گرفتن از آنها، از این صفت دوری میجویند، اما چنین والدینی در گرایش به اعتیاد فرزندانشان نقش مؤثر دارند. نتایج تحقیقات نشان میدهند که بسیاری از معتادان در خانواده، افراد معتاد، از قبیل پدر، مادر، پدربزرگ و غیرو داشته اند (مدنی، 1381).
ز. بیسوادی یا کمسوادی والدین: تحصیلات پایین یا بیسوادی نقش مهمی در فرهنگ عمومی جامعه و همچنین در حریم خانواده و تربیت فرزندان دارد. بیسوادی و کمسوادی عامل بسیاری از مسائل، مشکلات، نارساییهای اجتماعی و انحرافات است. روشن است که پدر و مادر باسواد بسیار بهتر و با دید باز نسبت به دنیای پیرامون، مسائل و مشکلات خانواده را حل میکنند. والدین تحصیل کرده با روشهای علمی و منطقی میتوانند فرزندان را کنترل نمایند. آنان اغلب به دلیل آگاهی و شناخت مسائل و نیاز زندگی خود، شرایط مادی و معنوی و عاطفی مناسبی را برای فرزندان ایجاد میکنند. حال آنکه، بی سوادی والدین منجر به مسائلی از قبیل: روشهای غیرمنطقی در تربیت فرزندان، پی نبردن به نیازهای روانی فرزندان، نپذیرفتن تغییرات در نگرشهای جوانان و تأکید بر روشها و اعتقادات سنّتی خود میشود که تمامی این مسائل موجب میگردند فرد نوعی احساس تنهایی و کمبود نماید و در نتیجه، در پی یافتن همدرد و همدل، به هر شخص و هر موادی روی آورد. غالب تحقیقات نشان میدهند که بیشتر معتادان، والدینشان بیسواد و کمسوادند. «پدرِ 64 درصد معتادان و مادرِ 83 درصد آن ها بی سواد است و علاوه بر آن، 51 درصد معتادان خود بیسواد بودهاند و یا دارای تحصیلات قدیمی و ابتدایی هستند. همچنین 40 درصد همسران ایشان نیز بیسواد بودهاند (فرجاد، 1377 و مدنی، 1381).
ح. فقر خانواده: تحقیقات و پژوهش ها در عین حال که مؤید وجود رابطه مستقیم بین فقر و انحرافات نیست، اما وجود همبستگی میان آن دو را تأیید مینماید. بر این اساس، فقر به عنوان یکی از مسائل اجتماعی، در وقوع انحرافات و افزایش میزان آن، به ویژه در زمینه جرایم زنان، اعتیاد و سرقت تأثیرگذار است. در رویکرد دینی نیز این همبستگی میان فقر و انحرافات اجتماعی مورد تأیید است؛ بر این اساس، فقر انگیزش روی آوری به کجروی را افزایش میدهد. همچنان که رفاه طلبی و ثروتمند بودن در گرایش فرد به سوی انحرافات اجتماعی، انگیزهای بسیار قوی میباشد.(اسفندیاری، 1382)
ط. ستیزه والدین: خانواده، حریم امن و آرامش است. ستیزه و اختلاف در خانواده از علل مهم گرایش افراد به ناهنجاری ها و اعتیاد است. افراد پرورش یافته در خانواده نابسامان و از هم گسیخته زمینه های بیشتری در گرایش به انحراف و اعتیاد دارند. طبق یافته های تحقیقی 44 درصد بزهکاران جامعه ما در خانواده های لاابالی زندگی می کنند. همچنین در پژوهش دیگری نشان داده شده است که 82 درصد معتادان، ستیزههای خانوادگی را در فرار فرزندان و روی آوردن به اعتیاد مؤثر می دانند(مدنی، 1381).
زمانی که محیط خانواده، محیط مناسبی برای زندگی نباشد، فرد سعی میکند بیشترین وقت خود را در خارج از خانه صرف نماید و این کار، ارتباط افراد را با شکارچیانی که به دنبال شکار میگردند مهیا میسازد. باید توجه داشت که هر قدر ستیزههای خانوادگی بیشتر باشد، احتمال کشش افراد به طرف مصرف مواد مخدّر و دیگر انحرافات اجتماعی بیشتر است.
ساترلند معتقد است که کجروی امری تقلیدی و آموختنی است که از طریق یک جریان پیوند افتراقی یاد گرفته میشود. فرضیه اصلی وی این است که کجروی مثل سایر رفتارهای اجتماعی از طریق همبستگی و پیوستگی با دیگران آموخته میشود، همان طور که مردم در مصاحبت و معاشرت با همنوایان در طول یک جریان جامعهپذیری که تکیه بر احترام و مقبولیت هنجارها دارد متمایل به همنوایی میشوند، اگر در جریان جامعهپذیری تخطی از هنجارها را بیاموزد به سوی انحرافی کشانده خواهند شد. توجه ساترلند بیشتر به این است که چگونه افراد در معرض تعریفهای مناسب یا مناسب نیست. به قواعد حقوقی قرار میگیرد؟ بدیهی است که همه مردم با این وضعیت برخورد دارند اما شدت و ضعف آنها یکی نیست. جهت خاصی که این یادگیریها خواهند داشت، بستگی به این دارد که آن را از چه کسی یاد بگیرند و به همین سبب است که پیوند افتراقی تا اندازه زیادی تعیین کنندهی نحوهی رفتار افراد است. به نظر ساترلند کجروی زمانی اتفاق میافتد که موقعیت مناسب آن برای عامل رفتار فراهم میشود. به نظر وی این فرایند به این قرار است: -عمل کجروانه آموخته میشود-آموزش از طریق ارتباط فرد با سایر افراد انجام میگیرد-بخش اعظم رفتار مجرمانه در گروههای نزدیک که با فرد رابطه صمیمانه دارند انجام میشود- فرد زمانی به عمل کجروانه دست میزند که دسترسی به کسانی که موافق شکستن قاعده هستند بیشتر از کسانی باشد که با شکستن قاعده مخالفند.(صدیق سروستانی، 1387)
جامعه شناسان و روان شناسانی مثل بندورا ضمن تأیید نظر ساترلند برآنند که نوجوانان باورهای خود را در مورد رفتارهای بزهکاران از الگوی نقشی، خصوصاً دوستان نزدیک و والدین کسب میکنند. از دیدگاه آلبرت بندورا مواجهه و ارتباط با دوستان و والدینی که مواد مصرف میکنند، دو باور را فرد شکل میدهد که به مصرف آزمایشی مواد مخدر میانجامد: اول آن که مشاهده الگوی نقشی که ماده مخدر مصرف میکنند، مستقیماً سبب شکلگیری انتظار پیامد از جوانان میشود که به معنای باور آنها در مورد آثار بلافاصله اجتماعی، شخصی و غیربیولوژیک مصرف آزمایشی مواد مخدر است بر مشاهده والدینی که موادمصرف میکنند تا آرام شوند و یا دوستانی که برای راحتی در روابط اجتماعی حشیش مصرف میکنند باور نوجوانان را در مورد عواقب مصرف مواد مخدر و نگرش آنها به مواد مخدر تعیین میکنند (طارمیان، 1378).
بنیادی ترین، گستردهترین و بیشترین نقش در مصرف مواد مخدر در نوجوانان را خانواده بازی میکند. یکی از عوامل خانوادگی مهم و مؤثر بر رفتارهای مخاطره آمیز نوجوانان و جوانان، تعرض والد و فرزندی است که به عنوان بروز مشاجرههای کلامی و الگوهای تعاملی منفی خانوادگی بین نوجوانان و والدینشان در خصومت موضوعات گوناگون همچون مقررات آمد و شد به منزل تعریف میشود که اکثراً حل نشده باقی میمانند. (فوستر و روبین[1]، 1998، به نقل از اسدی یونسی و همکاران، 1389) و پژوهشهای بسیاری(مثل: کوتلیب و چافر[2]، 1997، به نقل از اسدی یونسی و همکاران، 1389) معناداری رابطه بین تعاملات منفی بین والد –فرزند را با اختلال سلوک و بزهکاری نشان دادهاند سطوح بالای تعارض و روابط خانوادگی منفی با برخی از رفتارهای مشکل آفرین نوجوان همچون مصرف مواد مخدر، نرخ بالای افت تحصیلی و فرار از خانه، خودکشی و بزهکاری همبستگی داشته است .
رفتار والدین شامل، نظارت والدینی کم، نظم غیر مؤثر، و الگوی ارتباطی خانوادگی نامناسب عاملهای مهمی در شروع و ادامه مصرف مواد در میان نوجوانان است (مک گلیکودی[3] و همکاران، 2001). تحقیقات گستردهای (مثل: ناکامورا، 2005، و هیل و همکاران، 2005) از ارتباط ولی-فرزندی نامناسب و رفتار انحرافی و پرخطر نوجوان حمایت میکنند و از رابطه ولی-فرزندی باکیفیت به عنوان یک عامل محافظتکننده در برابر بسیاری از رفتارهای مشکل ساز یاد میکنند (تیلسون[4] و همکاران، 2004). در مجموع میتوان گفت که روایط گرم عاطفی و صمیمیت بین اعضاء خانواده خصوصاً با فرزندان امکان جذب آنها را به خانواده بیشتر میکند و کمتر به محیط خارج از خانواده مثل گروه همسالان پناه برده که امکان نابهنجار بودن گروه وجود دارد.
سبک فرزندپروری عامل مهمی است که میتواند نوجوانان را به طرف رفتارهای مخاطهآمیز سوق دهد یا بازدارد. والدینی که فرزندان خود را خیلی آزاد میگذارند، و راهنمای دقیقی ارائه نمیدهند و محدودیتهای واضحی را وضع نمینمایند سبب ایجاد زمینه برای ایجاد خطر هستند. از سویی دیگر والدینی که بسیار کنترل کننده باشند و حس مسئولیت را در فرزندان خود شکل نمیدهند، نوجوانانی خواهند داشت که در معرض خطر ابتلا به سوءمصرف مواد قرار میگیرند. هنگامی که نوجوانان میفهمند والدین آنان میدانند فرزندانشان چه کار میکنند و وقتی در مدرسه یا منزل نیست به کجا رفته است، رفتارهای مخاطرهآمیز کاهش مییابد.(دیکتمنتو همکاران، 2001، به نقل از رضایی نژاد، نعمت الهی، 1389)
چاسین[5]، همکاران (2004) نیز در یک برنامه پژوهشی جامع دریافتند که مهارتهای فرزندپروری یا رفتار والدین با مصرف مواد در نوجوانان ارتباط دارد. مشخصاً، والدین سوءمصرفکننده الکل کمتر احتمال داردکه فعالیتهای فرزندان خود را زیر نظر بگیرند. نظارت نکردن والدین به معاشرت نوجوانان با همسالان مصرف داروی مخدر آنان منجر میشود. علاوه براین، چاسین و همکاران دریافتند که استرس و عاطفه منفی (که در خانوادههای دارای والد الکلی فراگیرتر است) با مصرف الکل در نوجوانان ارتباط دارد. آنها گزارش دادند که “الکلیسم والدین با افزایش رویدادهای منفی غیر قابل کنترل زندگی ارتباط داشت که این به نوبهی خود با عاطفه منفی و معاشرت با همسالان مصرفکننده دارو مخدر، و مصرف مواد ارتباط داشت”. ویلانت، گیل و میلوسکی (1982 به نقل از باچر و همکاران، 2007، ترجمه سید محمدی، 1390) در یک تحقیق طولی کلاسیک در مورد عوامل سبب شناسی احتمالی در مورد الکل، رابطی از خانوادگی را شرح دادند که با پرورش الکلیسم در افراد مورد بررسی آنها ارتباط معناداری داشتند. این عوامل عبارتند از: وجود پدر الکلی، نقل و مکانهای زیاد در سالهای اولیه خانواده، فقدان دلبستگی پدر و فقدان انسجام خانواده.
[1] .Foster, S. L. & Robin, A. L.
[2] . Gottlieb, D., & Chafetz, J. S.
[3] . McGillicuddy,N.B.
[4] . Tilson, E.
[5] .Chassin