۲-۱-۳-مفهوم حد
حدود جمع حد است و در لغت عرب به معنای واسطهی میان دو چیز آمده است که از اختلاط آن دو جلوگیری میکند[۱] و حدود شرعی را از آن جهت حدود میگویند که موجب فاصله افتادن بین حلال و حرام خدا میشود[۲] »«نهی از نزدیک شدن به حدود خدا کنایه از این است که مردم نباید آنها را انجام دهند و معنای آیه این است که نزدیک به این کارها که همان الکل و شرب و جماع (در حال روزه و اعتکاف) میباشد، نشوید و یا اینکه از این احکام و حرمتهای الهی که برایتان بیان شده است (احکام روزه)، تجاوز نکنید و نگذارید که روزهی شما به وسیلهی تجاوز از حدود الهی و ترک تقوا ضایع گردد.»[۳] اصل حد چنانچه علامه طباطبائی[۴] ذیل آیهی ۱۸۷ سورهی مبارکهی بقره تصریح کرده و چنانکه از کلام بسیاری از اهل لغت[۵] به دست میآید به معنی منع و دفع است. بنابراین مرز را از آن جهت حدّ گویند که میان دو شیء واقع شده و مانع از اختلاط آن است. به تصریح راغب وجه تسمیهی حدّ زنا و حدّ خمر آن است که مرتکب را از ارتکاب گناه جدید باز میدارد و نیز دیگران را از ارتکاب آن منع میکند.[۶] به چشم تیز بین و دقیق از آن جهت حدید گویند که مانع از مخفی شدن اشیاء میشود.[۷] ظاهراً به زبان گویا سخنگو از آن جهت حدید میگویند که از آدمی دفاع میکند و مانع از مغلوب شدن او در گفتگو میشود؛[۸]
«وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما میگشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه میکنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند»
حدود در اصطلاح فقها به معنی کیفر و عقوبتی است که موجب آزار بدن میشود[۹] و مقدار و کیفیت آن در شرع تعیین شده و قضات هیچگونه دخل و تصرفی در آن ندارند، همانند حدّ سرقت که در قرآن کریم قطع دست تعیین شده است قضات شرع نمیتوانند آن را تغییر دهند و کم یا زیاد کنند یا اینکه چنین عقوبتی حدّ میگویند به این دلیل است که مانع از معصیت و جرم است[۱۰]. بنابراین از آنجایی که عقوبت و کیفر یک نوع مانعیت از انجام معصیت را دارد به آن حد گفته میشود.
فاضل مقداد در تعریف حدّ گفته است«حدّ در اصطلاح شرعی مجازاتی جسمی – به درد آوردن بدن – است که میزان آن را شارع مشخص کرده است و وجه تسّمیهی آن با معنای لغویاش این است که این عقوبت مانع از تکرار جرم است.»[۱۱]
شهید ثانی در مسالک آورده است: «شرعا: عقوبه خاصّه تتعلق بایلام البدن، بواسطه تلبس المکلّف بمعصیه خاصّه، عین الشارع کصّیتها فی جمیع أفراده»[۱۲] ترجمه: «حدّ در شرع مجازات مخصوصی است، (به درد آوردن بدن) به سبب آنکه مکلّف مرتکب گناه خاصی شده و شارع میزان آن را در تمامی افرادش مشخص نموده است.»
محقق سبزواری در مورد حدّ نیز چنین گفته است: «مشهور در میان فقها این است که هر آنچه مجازاتش معین است، حدّ نامیده میشود و هر آنچه این گونه نباشد، تعزیر است؛ ناگزیر این معیار غالبی است. در غیر این صورت در شرع تعزیرات مخصوصی وارد شده است که میزان معین شرعی دارند …، از این رو، حدّ را به دو بخش تقسیم میکنند: حدّ به معنای خاصّ و حدّ به معنای عام که تعزیرات را در بر میگیرد.»[۱۳] گلپایگانی گفته است: «حدّ مجازاتی است که کمی و زیادت در آن ممکن نیست و حاکم در شدّت و ضعف آن اختیاری ندارد.»[۱۴] لذا آنچه به طور فشرده در این رابطه میتوان گفت همان است که مرحوم محقق حلّی در کتاب ارزشمند شرایع الاسلام بیان نمودهاند: «هر آنچه که مجازات معینی (ضبط شده) دارد، حدّ نامیده میشود و هر آنچه مجازات معینی (ضبط شده) ندارد، تعزیر نامیده میشود.»[۱۵] آنچه از بررسی معنای لغوی، قرآنی، روایی و فقهی حدّ به دست میآید، این است که در مورد واژهی حدّ و حدود، حقیقت شرعیهای وجود ندارد و شارع آن را در همان معنای لغویاش که مانعیت بوده به کار برده است.
البته شایان ذکر است که حدود اگرچه در زمرهی حقوق کیفری در اسلام به شمار میروند، اما این حدود بر مجرمانی اجرا میشود که قلم تکلیف از آنها برداشته نشده باشد، یعنی اینکه دارای شرایط عامهی[۱۶] تکلیف باشند، بنابراین در فقه جزایی اسلام هیچگاه برای مرتکبین جرم و معصیت در صورتی جاهل، نابالغ، مجنونِ، مکرّه،ِ مضطر، ناتوان فکری و … باشند، مجازات مقرر نشده است.[۱۷]
[۱]‑ ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۱۴۰٫
[۲]‑ ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، ج۱، ص۳۵۲٫ مانند : «تِلکَ حُدودُ اللهِ فلا تَقرَبوها
[۳]‑ طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۹٫
[۴]‑ همان
[۵]‑ به عنوان نمونه: جوهری، اسماعیل بن حماد، تاج اللغه، ج۲، ص۲۶۲ ؛ ابن اثیر مبارک بن محمد، النهایه، ج۱، ص۳۵۲ ؛ ایم منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۱۴۰٫
[۶]‑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۲۱٫
[۷]‑ قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۱۱۳٫ مانند «فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدِید»
[۸]‑ قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۱۱۳٫
[۹]‑ طباطبائی، علی، ریاض المسائل، ج۲، ص۴۷٫
[۱۰]‑ پیشین.
[۱۱] «الحدود عقوبه تتعلق بایلام البدن عنِ الشارع کمینها. و وجه مناسبه التسمیه أن العقوبه مانعه من المعاوده.
[۱۲]‑ شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الأفهام، ج۱۴، ص ۳۲۵٫
[۱۳]‑ سبزواری، عبدالأعلی، مهذّب الأحکام، ج۲۷، ص۲۲۳٫
[۱۴]‑ موسوی گلپایگانی، محمدرضا، الدّر المنضود، ج۱، ص۲۱٫
[۱۵]‑ «لا کل ماله عقوبه جسمی حدا و ماالیس کذلک یسمّی تعزیرا» (محقق حلّی، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام، ج۴، ص۱۳۶).
[۱۶]‑ عقل، بلوغ، آگاهی و اختیار، شرایط عامّه تکلیف است که در حقوق نیز از آن به عنوان رافع مسئولیت جزایی یاد میکنند. (گلدوزیان، ایرج، حقوق جزای عمومی، ج۱، ص۲۱۰).
[۱۷]‑ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۶۹٫