تعاریف حاکمیت شرکتی
راهبری شرکتی یا راهبری بنگاه یا حاکمیت شرکتی یا حاکمیت بنگاه، طبق تعریف ارائه شده از سوی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، عبارت است از رویهها و فرآیندهایی که طبق آنها سازمان هدایت و کنترل میشود. ساختار راهبری شرکتی توزیع حقوق و مسئولیتها بین فعالان مختلف سازمان (مثل هیئت مدیره، مدیران، سهامداران و دیگر ذینفعان) را مشخص میکند؛ و قواعد و رویههایی را برای تصمیمسازی معین میکند.
طبق نشریه اصول حاکمیت شرکتی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) شش اصل بنیادی راهبری شرکتی عبارتند از :
- اطمینان از مبانی یک چارچوب راهبری شرکتی اثربخش؛
- حقوق سهامداران و کارکردهای مالکیتی کلیدی؛
- رفتار عادلانه با سهامداران؛
- نقش ذینفعان در راهبری شرکتی؛
- افشا و شفافیت؛
- مسئولیتهای هیئت مدیره (OECD Publishing, 2013).
فدراسیون بین المللی حسابداری (IFAC) در سال 2004 حاکمیت شرکتی را چنین تعریف کرده است : حاکمیت شرکتی (حاکمیت واحد تجاری ) عبارت است از تعدادی مسئولیت ها و شیوه های به کار برده شده توسط هیئت مدیره و مدیران موظف با هدف مشخص کردن مسیر استراتژیک که تضمین کننده دستیابی به هدفها، کنترل ریسکها و مصرف مسئولانه است.
کادبری در سال 1992 حاکمیت شرکتی را چنین بیان می کند : سیستمی که شرکتها با آن، هدایت و کنترل می شوند.
در گزارش کاردون در بلژیک، سال 1995 این تعریف در مورد حاکمیت شرکتی آمده است : حاکمیت شرکتی مجموعه ای از قواعد ناظر بر هدایت و کنترل شرکت است.
پارکینسون در سال 1994 می نویسد : حاکمیت شرکتی عبارت است از فرایند نظارت و کنترل برای تضمین عملکرد مدیر شرکت مطابق با منافع سهامداران.
صندوق بین المللی پول (IMF) و سازمان توسعه و همکاری اقتصادی (OECD) در سال 2001 حاکمیت شرکتی را چنین بیان کرده اند : ساختار روابط و مسئولیت ها در میان یک گروه اصلی شامل سهامداران، اعضای هیئت مدیره و مدیر عامل برای ترویج بهتر عملکرد رقابتی لازم جهت دستیابی به هدف های اولیه مشارکت.
هاپب و همکاران وی را در سال 1998 پس از تحقیقی که در آکسفورد انجام دادند در تبیین حاکمیت شرکتی می نویسد : حاکمیت شرکتی به تشریح سازماندهی داخلی و ساختار قدرت شرکت، نحوه ایفای وظایف هیئت مدیره، ساختار مالکیت شرکت و روابط متقابل میان سهامداران و سایر ذینفعان، بخصوص نیروی کار شرکت و اعتبار دهندگان به آن می پردازد.
کیزی و رایت در سال 1993 نوشته اند: حاکمیت شرکتی عبارت است از: ساختارها، فرایندها، فرهنگ ها و سیستم هایی که عملیات موفق سازمان را فراهم کنند.
مگینسون در سال 1994 حاکمیت شرکتی را چنین تعریف کرده است : سیستم حاکمیت شرکتی را می توان مجموعه قوانین، مقررات، نهادها و روشهایی تعریف کرد که تعیین می کنند شرکتها چگونه و به نفع چه کسانی اداره می شوند.
رابرت مانگز و نل مینو، دو صاحبنظری که پژوهش های متعدد و گسترده ای در مورد حاکمیت شرکتی انجام داده اند در سال 1995 حاکمیت شرکتی را چنین تعریف کرده اند: ابزاری که هر اجتماع به وسیله آن جهت حرکت شرکت را تعیین می کند و یا به عبارت دیگر، حاکمیت شرکتی عبارت است از روابط میان گروههای مختلف در تعیین جهت گیری و عملکرد شرکت.گروههای اصلی عبارتند از : سهامداران، مدیر عامل و هیئت مدیره، سایر گروهها شامل کارکنان، مشتریان، فروشندگان، اعتبار دهندگان و اجتماع.
ولف سون رییس پیشین بانک جهانی در سال 2000 گفته است : حاکمیت شرکتی درصدد ارتقای انصاف، شفافیت و پاسخگویی در شرکت است.
در سال 1999 در فایننشیال تایمز تعریف حاکمیت شرکتی درج شده است: حاکمیت شرکتی را می توان در تعریف محدود آن، رابطه شرکت با سهامدارانش و در تعریف گسترده آن، رابطه شرکت با جامعه دانست.
تری گر، صاحبنظر دیگری است که در سال 1984 نوشته است: حاکمیت شرکتی تنها مربوط به اداره عملیات شرکت نیست بلکه به تمام ذینفعان شرکت (اجتماع) نیز مربوط است.
لينک جزييات بيشتر و دانلود اين پايان نامه: