برگزیده

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 215

داوطلب-خواستار-نامزد

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

 
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

خِرخِره-حلق-حلقوم

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
بابا بزرگ-پدر بزرگ

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دل و دماغ-دل و حوصله

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

 

تیر کردن-نشان کردن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

حلق آویز-به دار کشیده

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

دیر چسب-دیر آشنا

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

بی سر و پا-پست-فرومایه

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

 

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
زهره دان-کیسه ی صفرا

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

خاله بی بی-نوعی آش

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

 

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

تحصیل کرده-درس خوانده

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

امن و امان(بدون بیم و هراس)

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

چوروکیده-پر چین و چوروک

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

پِشک-نرمی و پرده های بینی

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
خیار چنبر-نوعی خیار

جاگرم کردن-در جایی ماندن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

زاهرو-دالان-سرسرا

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

 

از جگر گذشتن-نامردی کردن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

چُر-ادرار

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

رودل-سنگینی معده

البرز-بلندقامت-دلیر

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

جُربزه-قدرت-توانایی

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

 

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن
انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

ته نشست-رسوب

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

تپل-چاق-گوشت آلود

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

خونسرد-آرام-بی خیال
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

زاهرو-دالان-سرسرا

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

چراغان شدن-جشن گرفتن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

دو لبه-دارای لب کلفت

به حق پیوستن-مردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

چلاق شده-نوعی نفرین است

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

رگ ترکی-تعصب نژادی

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

دوا قرمز-پرمنگنات

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

دیر فهم-کند ذهن-کودن
خبر-گزارش رویداد
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

تو پوزی-تو دهنی

باب دندان-مناسب طبع و حال

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

انگشت‌شمار(کم، معدود)

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

راپرتچی-گزارش دهنده

حَب-قرص

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
انداختنی-جنس نامرغوب
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

آستین از دهان برداشتن-خندیدن
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
ریختن مو-سخت وحشت کردن

درآمد-عایدی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

 

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

پول و پله-پول

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

حمله-بیماری غش-صرع

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

چنگ انداختن-چنگ زدن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

پا شدن-از جا برخاستن

د ِ-پس-آخر

دو قلو-دو بچه ی همزاد

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

خاکی-فروتن و متواضع
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

چپه-کجی به یک سمت

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

تیر کردن-نشان کردن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

عینک ذره بینی بسیار قوی

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

چشم کار کردن-دیدن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

خایه-بیضه-جرات

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

تلمبار- تل انبار

چوب خوردن-تنبیه شدن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

 

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

زبانی-شفاهی

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

چله-چاق-چرب و چیلی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

دوره-مهمانی-زمانه

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

چای صافی-نگا. چای صاف کن

درز گرفته-کوتاه کرده

 

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

تخت سینه-وسط سینه

 
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

چنار تجریش-متلک بد

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

چهل منار-تخت جمشید

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

خنگ خدا-نادان و کودن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

چشم انداز-منظره

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

 

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آکله فرنگی-سیفلیس

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

اجاق-دودمان

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

زیر پوش-جامه ی زیرین

خیط شدن-نگا. خیت شدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

رج کردن-رج بستن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

 

دسته-جمعیت سینه زن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

جوشی شدن-عصبانی شدن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

ادرار کوچک-شاش

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

چای نیک-قوری و کتری چای

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

دریافتی-حقوق

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

چشم خوردن-نظر خوردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

چته ؟-تو را چه می شود ؟

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

جگرکی-جگر فروش

آشغالی-سپور

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

 

خنگ خدا-نادان و کودن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

چاقالو-چاق-فربه
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
جلز و ولز-سوز و گداز

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

چانه-گلوله ی خمیر نان

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

خستگی در کردن-استراحت کردن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

 

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

در چاه افتادن-فریب خوردن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

احتیاطی(نجس، ناپاک)

خمیره-سرشت-ذات

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

 

چاره ساز-خداوند

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

آب آتش مزاج(می سرخ)

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

دُنگی-دانگی

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

خاله وارَس-آدم فضول

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چاک زدن-نگا. چاک دادن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

خالی بند-چاخان-دروغ گو

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

ز ِله-ستوه-عجز

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
 

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

حساب کردن-پرداختن خرج

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

جیک-صدا-آواز

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

چشم و ابرو-زیبایی چهره
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
 

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

خرج راه-هزینه ی سفر

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
روی چشم-اطاعت می شود !

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

زبون-حقیر-توسری خور

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

ریزه میزه-ریزه پیزه

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

تریت- تلیت

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

اجاق(دودمان)

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

حساب کردن-پرداختن خرج

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

چوروک-چین و شکن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

پینه زده-وصله کرده

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

دهنه سرخود-بی بند و بار

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

پیش کردن در-بستن در

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

ترکه-آدم باریک و بلند
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

 

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

 

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

پنزر- پندر

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

 

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 
تخت و تبارک-با آسودگی خیال

باب-مرسوم-معمول

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

تمام کردن-مردن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

با دست و پا-آدم زرنگ

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

بفرما زدن-تعارف کردن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

تُف به دهن-حیرت زده

انداختنی(جنس نامرغوب)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

 

جلز و ولز-سوز و گداز

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن