برگزیده

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 92

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

حیوونی-نگا. حیوانکی

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
بمیرم-قربان بروم
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

دَدَر-بیرون-کوچه

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

بردن از رو- از رو بردن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

حلق آویز-به دار کشیده

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

چرک-کثیف

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

خل و ول-دیوانه-ساده لوح
پس رفتن-عقب رفتن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

 

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

 

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

چوروک خوردن-چین برداشتن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

دیر چسب-دیر آشنا

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

پایین دست-طرف پایین

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

حاضر به یراق-حاضر و آماده

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

ته نشست-رسوب

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

تپل-چاق-گوشت آلود

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
آتشِ بسته(طلا)

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

 

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

خلاف-جرم
از ته دل-از سر صدق و صفا

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

 
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

خاکه-خرده ی هر چیزی

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

بَزک-آرایش-چسان فسان

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

تپل-چاق-گوشت آلود

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
 

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

نیروی انجام کاری را داشتن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

 

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

الانه-همین حالا-هم اکنون

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
تخته زدن-پنبه زدن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

ختم شدن-پایان گرفتن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

بد اخم-عبوس و ترشرو

آدم ثانی(حضرت نوح)

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

راپرتچی-گزارش دهنده

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

دال به دال-پشت سر هم

بارانداز-جای پیاده کردن بار

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

تت و پت-لکنت زبان

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

بچه افتادن-سقط شدن جنین

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

بَرج-خرج های خارج از خانه

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

رودل-سنگینی معده
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

دندان عاریه-دندان مصنوعی

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

بند آمدن-متوقف شدن

چل ستون-شبستان مسجد

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

 

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

ته نشین-رسوب کرده

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

تخم شر-مردم آزار- شرور

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

راحتی-دمپایی

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
تپق-گرفتگی زبان

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

خیره-بی شرم-پر رو

بازو دادن-یاری دادن

تو دار-راز نگهدار

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

تر دماغ-سرحال-شنگول

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

روده درازی-پرحرفی-وراجی

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

در زدن-کوبیدن در خانه

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
دوام آوردن-استقامت کردن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

جَفت-چوب بست انگور
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

زیر سری-بالش-متکا

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

بار سرکه- ترش ابرو

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

دله دزدی-عمل دله دزد

خوش قلق-رام-خوش خوی

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

 

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
اُرُسی-کفش

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

بد اخم-عبوس و ترشرو

حالی کردن-فهماندن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

 

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

 

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

دیر کردن-تاخیر کردن

 

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

باریک اندام-لاغر و ظریف

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

جور به جور-نگا. جوراجور

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

درشت-حرف زشت-دشنام

 

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

خیکی-آدم چاق و فربه

ریش توپی-ریش تپه

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 
زیر سری-بالش-متکا

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

حلال زاده-پاک و نجیب

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پاتوغ-محل گرد آمدن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

 
خودسر-گستاخ-سرکش

جگرکی-جگر فروش

پشک انداختن-قرعه کشیدن

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

زهره دان-کیسه ی صفرا

 

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

 
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

دوخت و دوز-خیاطی

تیار-درست و آماده

 

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

دوره-مهمانی-زمانه

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

حرام و حرس-ریخت و پاش

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

 

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

آب به چشم آمدن-طمع کردن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

داد و هوار-داد و فریاد
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

بَر و رو-قد و قامت-چهره

ترید- تلیت

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
تیر در کردن-تیراندازی کردن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

ته نشست-رسوب

 

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

چین و خم-پیچ و تاب

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)
خم گرفتن-فنی از کشتی

دله دزدی-عمل دله دزد

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

پیاله زدن-می نوشیدن

 

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

خنگ خدا-نادان و کودن

پر افاده-متکبر-مغرور

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

تار و مار-متفرق-پراکنده

امن و امان-بدون بیم و هراس

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

خرکچی-چارپادار

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

روده درازی-پرحرفی-وراجی

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
خرجی-پول لازم برای گذران روز

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

چِخه-نگا. چِخ

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دزد و حیز-نادرست و مکار

اشک کوه(یاقوت، لعل)

آشغالی-سپور

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

جاری-زن برادر شوهر

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

آشغالی-سپور

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

چار دستی-قمار چهار نفری

ابوقراضه-ابوطیاره

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
پادگان-سربازخانه
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

چرند-حرف پوچ و بی معنی

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

برخورد-بهم خوردن-تصادف

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال
افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
 

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

باش !-نگاه کن-ببین

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

دک و دهن-دک و پوز

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

امن و امان(بدون بیم و هراس)

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

آهوی خاور-آفتاب

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
چو انداختن-شایعه پراکندن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

دیر کرد-تاخیر-تعویق

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

پیش رس-زود رس

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

چار چشم-کسی مه عینک می زند

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

برزخ شدن-ناراحت شدن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

برخورد-بهم خوردن-تصادف

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

دان-دانه-چینه

دریافتی-حقوق

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

پا سوخت-پا بد-بد شانس

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

ژوری-هیئت داوران

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)