برگزیده

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 209

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

در دست-آماده-حاضر

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

خداپسندانه-مورد پسند خدا

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

 

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

حضرت عباسی-راست و درست

دخترینه-دختر-مونث

زیر لبی-زیر زبانی

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

دق مرگ-دق کش

بی اُرس و پرس-بی مقدمه
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

خوش بنیه-سالم و قوی

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

اجباری-خدمت سربازی

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

جز زدن-ناله و زاری کردن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

آشنا روشنا(دوست آشنا)

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

پیه سوز- پی سوز

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

آب تاختن-پیشاب کردن

دل قرصی-اطمینان

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

رو انداز-لحاف

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

با دست و پا-آدم زرنگ

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

درز را آب دادن-از راه به در شدن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

 
زهره کردن-بسیار ترساندن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

حق الزحمه-دستمزد

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

خدا به دور-پناه بر خدا

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

دنده کج-کج خلق-یکدنده

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

 

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

بنده زاده-پسر من

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

آکَل(آقای کربلایی)
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

جن زده-دیوانه

دق کردن-از غصه مردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

 

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

پکاندن-ترکاندن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

ریش توپی-ریش تپه

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

خوش بنیه-سالم و قوی

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

چوب خوردن-تنبیه شدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

چفت کردن-با زنجیر بستن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

جون جونی-نگا. جان جانی

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

چل ستون-شبستان مسجد

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

آبِ خشک-آب بسته

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)
 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

خرج تراشی-هزینه درست کردن

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

 

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

پا برهنه-بدون کفش

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

پَخ خوردن-تیزی چیزی

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

ریز-خرد-کوچک

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

فرض کنیم که

تار و مار-متفرق-پراکنده

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

 

اَتَر زدن(فال بد زدن)

چراغ باران-چراغانی

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

اله و بله-چنین و چنان

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

باریک اندام-لاغر و ظریف

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

دل و دماغ-دل و حوصله

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

جَفت-چوب بست انگور

دهنه سرخود-بی بند و بار

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

تخت پایی-صاف بودن کف پا

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

جَخت-متضاد صبر

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جاشو-باربر

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

حدمتکار-مستخدم

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

چیلک دان-چینه دان

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

دماغ چاقی-احوال پرسی

 

چَه چَه-صدای بلبل

در ثانی-ثانیا-دوم

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

پَتی-لخت-برهنه

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

چُرت-خواب کوتاه

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

در دار-دارای سرپوش

آتش بی‌باد-ظلم-می

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

 

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

چارقد-روسری زنانه

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

پنج تن آل عبا- پنج تن

چی-چه-چیز
ازدست‌رفته(عاشق)

باش !-نگاه کن-ببین

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

رومیزی-منسوب به میز

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

نوشته دیگر :   خرید رپورتاژ آگهی از تسمینو

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

 

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

پُخت کردن-پختن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

خواب و خوراک-خورد و خواب

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

 

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
خمیره-سرشت-ذات

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

 
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

پشتک-پرش از پشت

باربند-جای نهادن و بستن بار

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

خاکروبه-زباله-آشغال

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

بد زبان- بد دهن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

زبر-خشن-غیر لطیف

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

 

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

پرداختی-مبلغ داده شده

خود را خوردن-رنج بردن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
پُکیدن-ترکیدن
دهن دره-خمیازه
آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

آبِ کبود(آسمان)
ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دور برد-دارای برد زیاد

ادرار بزرگ(مدفوع)

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

چَخ چَخ-عیش و عشرت

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

پی گرفتن-دنبال کردن کار

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

زهره ترک شدن-زهره آب شدن
اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

پیش-برنده-آن که جلو است

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

چرند-حرف پوچ و بی معنی

زیر پوش-جامه ی زیرین

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
 

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

پس نشستن-عقب نشینی کردن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
دیر کرد-تاخیر-تعویق

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

دو به هم زن-دو به هم انداز

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی
جگر-عزیز-عزیز دلم

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

چَکه-شوخ و بذله گو

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

آهوی خاور-آفتاب

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

ژوکر-آدم همه فن حریف

خیکی-آدم چاق و فربه

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

تخت پایی-صاف بودن کف پا

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

چلک بازی-بازی الک دولک

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

خیار چنبر-نوعی خیار

 

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

خونسرد-آرام-بی خیال

جیره بندی-سهم بندی

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

راستکی-واقعی

آب آتش زده-اشک

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

 

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

آب نخوردن-درنگ نکردن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

دست باف-بافته با دست

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

زبان نفهم-کودن-بی شعور

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

جُربزه-قدرت-توانایی

توان هماوردی با کسی را داشتن

ته بر کردن-از ته بریدن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

چَخ چَخ-عیش و عشرت

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

پر مدعا- پر ادعا

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

حلال واری-نگا. خلال وار

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

چشم گود شدن-لاغر شدن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

دست زدن-لمس کردن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

 

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

 
پاتال-سالخورده-پیر

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
اوضاع احوال-وضع و حال

خیس شدن-تر شدن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
 

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

چِخ کردن-راندن سگ

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

چروک انداختن-چین انداختن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

بلا نسبت-دور از جانب شما

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

برآورد-تخمین

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

چشه ؟-او را چه شده ؟

درق دروق-درق درق

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

جَخت-متضاد صبر

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

چل ستون-شبستان مسجد

دست خدا به همراه-در پناه خدا

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

 

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

چوروک-چین و شکن

 
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد